☆هدیه خدا☆

خوش گذرونی چند روزه

1395/4/23 12:33
نویسنده : ♡مامان عاشق♡
202 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااام سلاااام 

انشالله که همتون خوبید یه سلام خوشکل دیگه به کوچولوی آینده ی خودم 

چند روزی رفته بودم اردبیل  هرچند یهویی بود ولی جاتون خالی  خیییییلی خوش گذشت 

همه چی به میل من پیش رفت همش بیرون تو طبیعت بودیم اول از همه روستای خودمون

رفتیمو من واقعا لذت بردم از آب و هواش  از طبیعت بکرش ... وکلی خاطرات برام زنده

شدن برگشتنی رفتیم سر زمین عمم  مشغول برداشت عدس بودن و جمع تقریبا 20نفره که

بودیم کلی کمکشون کردیم و کلی عکس گرفتیم در ضمن یاد زحمت های مرحوم بابام افتادم زمین های گندم که درو میکرد و خیلی جالب بود و زحمت داشت  ... 

شورابیل رفتیم که اونجام خوش گذشت خواهر زادم طاها خیلی شیطونه رفته بودیم عکس بگیریم بعد طاها گفت خاله میخوام برم تو آب ماهی بگیرم مام قسمتهای عمیق روی تخته سنگ بودیم منو پد و گوشی انداختم پایین رفتم طاها رو کشیدم کنار وگرنه خودشو فدای ماهی کوچولو کرده بود ...طاها کلا با کارای عجیبش آدمو حیرت زده میکنه 

بولاغلار رفتیم که  چند تا چشمه خود جوش در فاصله چند متری از هم بودن وخیلی م شلوغ 

بود 

البته به اون یکی عمم هم سر زدیم ولی خیلی دلم براش سوخت از بس واسه بابای من و

عموهام گریه کرده پیری زود رس اومده سراغش من نمیدونم چرا اون ده  ول نمیکنه بیاد

شهر  والا!!! دو تا آدم پیر چیکار دارن اونجا ... 

برا ساعت 7 غروب که بلیط برگشت داشتیم نرسیدیم از بس که خوش گذشته بود انگاری 

دلمون نمیخواست برگردیم  ولی خب دیگه بالاخره باید بر میگشتیم و بلیط 8:30 گرفتیم 

تو این فاصله به اصرار طاها رفتیم شهر بازی و ماشین شارژی کرایه ای دونفره سوار شدیم 

و راننده طاها بود که عشق ماشینه  ... چشتون روز بد نبینه اینقد با رانندگی عجیب غریبش

منو به درو دیوار و ماشینای دبگه کوبوند که دل و رودم زد بیرون شکم درد گرفتم با اون

رفتم سوار اتوبوس شدم  ولی خب بعد چند ساعت خوب شدم   حالا مونده بودم رسیدم خونه

هلنا و یوسف چی بدم که چرا با خودم نبردمشون ... همینم شد همین که رسیدم باز خواستم 

منم یه جوراب پبچوندم ...😁😁😁😁😁😁😁

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)