دلم بچگیامو میخواد
دیگه نه پول نه آغوش نه مهمونی نه آینده هیچی نمیخوام
فقط بچگی هامو میخوام ...
اون عروسکای ساکت و بیصدا
بادبادکای کاغذی
اون پیراهن تور توری که مادربزرگم برام دوخته بود
گل بازی های جلوی خونه مادربزرگ
آدامس بادکنکی
قلک مخصوص عیدی
دلم تنگ شده واسه ظرف و ظروفای بچه گانم
دوستای بچگیم
پریسا که موقع جدایی کریپسشو به من یادگاری داد
سرسره بازی تو راه مدرسه
از بس برف زیاد بود بیشتر مسیر خونه تا مدرسه رو حالت قطاری سر مخوردیم و میرفتیم
یه روستا بود و نون لواش سفید و بزرگ مامان بوی نون آدمو مست میکرد
آش دوغ رو آتیش
سیب زمینی توی تنور
کرسی روی تنور
همه دور کرسی می نشستیم خوردنی ها رو میزاشتیم رو کرسی و چای آتیشی
و بگو بخند
چه صفایی داشت
کلی خوراکی میخریدم بعد از افطار دور هم قاطی پاطی میخوردیم ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی