یهویی
یهویی یه چیز خنده دار پیش اومد
زنداداشم میگه با یوسف رفتیم بازار پشت ویترین زرگری بودیم دیدم
یوسف یه انگشتر تک نگین انتخاب کرده میگه اینو بخر برا عشگم (که من باشم )
تا دیروز عروس طاها بودم حالا شدم عشق یوسف ... واقعا کارای بچه ها بامزه س
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی