☆هدیه خدا☆

شهریوریم

مه آسا جون از مردادیا نوشته بود منم از شهروریا : من متولد 30 شهریورم روزی که همه بچه ها نو نوار میشن  ذوق مدرسه رفتن  دارن منم بچه که بودم همیشه ذوق داشتم بارها لباسامو میپوشیدم کتابامو جلد میکردم  کلی لوازم التحریر میخریدم ولی بعد از 1هفته کم کم همه مدادام و ... گم میشدن  یادش بخیر دوران ما بچه هایی که زرنگ بودنو موبسر کلاسای پایینتر میکردن  من کلاس پنجم بودم موبسر کلاس اولیا شده بودم خیلی بد جنسی میکردم    بیچاره ها همه خوراکی هاشونو میدادن  به من که اسمشونو به معلم ندم منم  از خدا خواسته ...من خیلی عینک دوس داشتم یکی از بچه ها عی...
18 شهريور 1394

بعد از مدت ها یه خبر خوب

سلام جوجه نازم  این اواخر خیلی خبرای ناراحت کننده شنیدم ... ولی بالاخره یه خبر خوبم به پست ما خورد  دیشب سحر (خواهرم )جواب کنکورش اومد و دانشگاه علوم پزشکی شهر خودمون قبول شد  خیلی خوشحال  شدم و کلی ذوق کردم ... خوشکلم دیگه پیش خاله جونی باید نکات پزشکی و بهداشتی رو رعایت کنی وگرنه از دستش خلاصی نداری همین طوریشم  یه دکتری بود واسه خودش از بس که تذکر میداد بهمون عزیزم ببخش که من کم میام  و خیلی کم برات مینویسم آخه سر کارم میرم و همش امتحان و آزمون و ...داشتم ولی از این به    بعد سعی میکنم فعالتر باشم .چند روز هلنا  (برادر زادم) رو ندیدم خیلی بیشتر دلتنگم آخه هلنا خیلی با محبت...
18 شهريور 1394

تو راهی

سلام نبات زندگیم فرشته کوچلویی که که العان مهمون خداست و چند وقت دیگه میشه هدیه خدا به ما و با خداش بوی خدا و بویبهشتو میاره اواخر آبان ماه دیگه رسما وارد زندگیمون میشه و لحضلات شیرینی رو در ذهن و خاطر ما ثبت میکنهو دفتر زندگیش رو ورق به ورق پر میکنه و من برا سومین بار عمه میشم که خیلی برام لذت بخشه من همون اوایل بارداری به زنداداشم پیشنهاد دادم اسمشو یسنا بزارن که هم به یوسف که داداششه  میخوره  هم معنیش که حمد و ستایشه خوبه یوسف موافقت کرد البته یوسف 5 سالشه درست نمیتونه تلفظ کنه و میگه نسنا جون یوسف خیلی شیرین از رویاهاش با یسنا جون واسم میگه ... یادمه یه بار ژله رنگی درست کرده بودم و یوسف  خوشش...
12 شهريور 1394

کنکور ارشد

سلام عزیزتر جونم  امسال کنکور ارشد شرکت کردم فقط به این خاطر که سطح دانشمو  ببرم بالا تا بتونم در تربیت شما موفق تر باشم. البته زیاد نخونده بودم ولی با این حال  مرحله اول قبول شدم و مرحله دوم که انتخاب شهر  بود متاسفانه رد شدم هرچند که توقعی هم نداشتم  فقط تیری بود در تاریکی که تبره جواب نداد  ولی همین جا بهت قول میدم که امسال خوب بخونم و قبول شم  ...
12 شهريور 1394

این آهنگو خیلی دوس دارم

  یکی همیشه هست که عاشق منه نگام که میکنه پلک نمیزنه  تنهاست خودش ولی تنهام نمیزاره  دریا که چیزی نیست عجب دلی داره  با گریه هام میاد غمامو حل کنه  نزدیک میشه تا منو بغل کنه  از آسمون شهر خیلی پایین تره  درو که وا کنم خدا پشت دره  چشمامو بستم از کنارش رد شدم  چشماشو بسته تا نبینه بد شدم  هر کاری میکنم ازم نمیگذره  حسی که بین ماست از عشق بیشتره  نامهربونی با دلم نمیکنه  به هیچ قیمتی ولم نمیکنه  یه قطره اشکمو که می درخشه ...
30 مرداد 1394

به خاطر بسپار

عزیزم اینو به خاطر بسپار  آرامش نتیجه سه عبارت است  تجربه دیروز استفاده امروز  امید به فردا  ولی اغلب ما با سه عبارت دیگه زندگی میکنیم  حسرت دیروز  اتلاف امروز  ترس از فردا  در حالی که خدای مهربان  گذشته را عفو  امروز را مدد فردا را کفایت می کند    ...
24 مرداد 1394

تولد صبا

سلام فرشته نازم بازم اومدم تا چند لحظه ای رو با حرف زدن با تو  شاد باشم  عزیزم دیروز تولد صبا جون (دختر رویا جون  دختر خالم) بود خیلی تولد خوبی بود صبا جون و  مامان گلش خیلی خوشکل شده بودن  وای باور نمیکنی چقد دلم میخواست تو هم بودی و من برات بهترین تولد میگرفتم   من شده بودم مجلس گرم کنشون رقصیدم و شاباشم جم کردم ولی دوس داشتم تو باشی و با تو برقصم ... و بعدشم همه شاباشارو بدم به تو ... کیکشون باب اسفنجی بود عکس گرفتم تو گوشیم هست ولی آپلود نمیشه که بزارم اینجا با بستنی و ژله شربت و میوه و شیرینی و ... پذیرایی شدیم  صبا جون به همه بچه ها کادو داد که ماژک رنگ...
24 مرداد 1394