خیلی دوسش دارم
شهریوریم
مه آسا جون از مردادیا نوشته بود منم از شهروریا : من متولد 30 شهریورم روزی که همه بچه ها نو نوار میشن ذوق مدرسه رفتن دارن منم بچه که بودم همیشه ذوق داشتم بارها لباسامو میپوشیدم کتابامو جلد میکردم کلی لوازم التحریر میخریدم ولی بعد از 1هفته کم کم همه مدادام و ... گم میشدن یادش بخیر دوران ما بچه هایی که زرنگ بودنو موبسر کلاسای پایینتر میکردن من کلاس پنجم بودم موبسر کلاس اولیا شده بودم خیلی بد جنسی میکردم بیچاره ها همه خوراکی هاشونو میدادن به من که اسمشونو به معلم ندم منم از خدا خواسته ...من خیلی عینک دوس داشتم یکی از بچه ها عی...
نویسنده :
♡مامان عاشق♡
16:43
بعد از مدت ها یه خبر خوب
سلام جوجه نازم این اواخر خیلی خبرای ناراحت کننده شنیدم ... ولی بالاخره یه خبر خوبم به پست ما خورد دیشب سحر (خواهرم )جواب کنکورش اومد و دانشگاه علوم پزشکی شهر خودمون قبول شد خیلی خوشحال شدم و کلی ذوق کردم ... خوشکلم دیگه پیش خاله جونی باید نکات پزشکی و بهداشتی رو رعایت کنی وگرنه از دستش خلاصی نداری همین طوریشم یه دکتری بود واسه خودش از بس که تذکر میداد بهمون عزیزم ببخش که من کم میام و خیلی کم برات مینویسم آخه سر کارم میرم و همش امتحان و آزمون و ...داشتم ولی از این به بعد سعی میکنم فعالتر باشم .چند روز هلنا (برادر زادم) رو ندیدم خیلی بیشتر دلتنگم آخه هلنا خیلی با محبت...
نویسنده :
♡مامان عاشق♡
12:33
تو راهی
سلام نبات زندگیم فرشته کوچلویی که که العان مهمون خداست و چند وقت دیگه میشه هدیه خدا به ما و با خداش بوی خدا و بویبهشتو میاره اواخر آبان ماه دیگه رسما وارد زندگیمون میشه و لحضلات شیرینی رو در ذهن و خاطر ما ثبت میکنهو دفتر زندگیش رو ورق به ورق پر میکنه و من برا سومین بار عمه میشم که خیلی برام لذت بخشه من همون اوایل بارداری به زنداداشم پیشنهاد دادم اسمشو یسنا بزارن که هم به یوسف که داداششه میخوره هم معنیش که حمد و ستایشه خوبه یوسف موافقت کرد البته یوسف 5 سالشه درست نمیتونه تلفظ کنه و میگه نسنا جون یوسف خیلی شیرین از رویاهاش با یسنا جون واسم میگه ... یادمه یه بار ژله رنگی درست کرده بودم و یوسف خوشش...
نویسنده :
♡مامان عاشق♡
11:10
کنکور ارشد
سلام عزیزتر جونم امسال کنکور ارشد شرکت کردم فقط به این خاطر که سطح دانشمو ببرم بالا تا بتونم در تربیت شما موفق تر باشم. البته زیاد نخونده بودم ولی با این حال مرحله اول قبول شدم و مرحله دوم که انتخاب شهر بود متاسفانه رد شدم هرچند که توقعی هم نداشتم فقط تیری بود در تاریکی که تبره جواب نداد ولی همین جا بهت قول میدم که امسال خوب بخونم و قبول شم ...
نویسنده :
♡مامان عاشق♡
10:23
این آهنگو خیلی دوس دارم
یکی همیشه هست که عاشق منه نگام که میکنه پلک نمیزنه تنهاست خودش ولی تنهام نمیزاره دریا که چیزی نیست عجب دلی داره با گریه هام میاد غمامو حل کنه نزدیک میشه تا منو بغل کنه از آسمون شهر خیلی پایین تره درو که وا کنم خدا پشت دره چشمامو بستم از کنارش رد شدم چشماشو بسته تا نبینه بد شدم هر کاری میکنم ازم نمیگذره حسی که بین ماست از عشق بیشتره نامهربونی با دلم نمیکنه به هیچ قیمتی ولم نمیکنه یه قطره اشکمو که می درخشه ...
نویسنده :
♡مامان عاشق♡
1:29
به خاطر بسپار
عزیزم اینو به خاطر بسپار آرامش نتیجه سه عبارت است تجربه دیروز استفاده امروز امید به فردا ولی اغلب ما با سه عبارت دیگه زندگی میکنیم حسرت دیروز اتلاف امروز ترس از فردا در حالی که خدای مهربان گذشته را عفو امروز را مدد فردا را کفایت می کند ...
نویسنده :
♡مامان عاشق♡
17:17
تولد صبا
سلام فرشته نازم بازم اومدم تا چند لحظه ای رو با حرف زدن با تو شاد باشم عزیزم دیروز تولد صبا جون (دختر رویا جون دختر خالم) بود خیلی تولد خوبی بود صبا جون و مامان گلش خیلی خوشکل شده بودن وای باور نمیکنی چقد دلم میخواست تو هم بودی و من برات بهترین تولد میگرفتم من شده بودم مجلس گرم کنشون رقصیدم و شاباشم جم کردم ولی دوس داشتم تو باشی و با تو برقصم ... و بعدشم همه شاباشارو بدم به تو ... کیکشون باب اسفنجی بود عکس گرفتم تو گوشیم هست ولی آپلود نمیشه که بزارم اینجا با بستنی و ژله شربت و میوه و شیرینی و ... پذیرایی شدیم صبا جون به همه بچه ها کادو داد که ماژک رنگ...
نویسنده :
♡مامان عاشق♡
11:08